روضه‌ای که مقبول افتاد

مجموعه پژوهش های فرصتی برای رویش معنوی نوباوگان با قلم دکتر فرهاد ترابی، دکترای علوم و قرآن و حدیث و معاون نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه های استان البرز منتشر شد.

به گزارش روابط عمومی پویش ملی در بهشت؛ مجموعه پژوهش های فرصتی برای رویش معنوی نوباوگان با قلم دکتر فرهاد ترابی، دکترای علوم و قرآن و حدیث و معاون نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه های استان البرز منتشر شد.

فرصتی برای رویش معنوی نوباوگان

6-روضه ای که مقبول افتاد
شب از نيمه گذشته بود. نور كمرنگى از پنجره اغلب اتاق‌ها ساطع بود. آنروزها تهران شهر بزرگى نبود. مردم آن نيز در آن چهار محله قديمى با هم صميمى‌تر و عياق‌تر بودند.

شب‌هاى احيا كه مى‌شد، بيشتر مردم از شب تا اذان صبح بيدار بودند و به عبادت و راز و نياز باخدا مشغول! خصوصاً آن شب كه شب بيست و يكم رمضان بود و به قول مردم همان دوره، شب قتل! صداى مناجات از برخى خانه‌ها به گوش مى‌رسيد. ماه رمضان محله‌هاى جنوب شهر حال و هواى ديگرى داشت.
در آن ساعت شب مراسم احياى مساجد هم تمام شده بود و هنوز تك و توكى از مردمى كه تا ساعتى پيش قرآن بر سرگرفته بودند، در تاريكى كوى و برزن به سمت خانه‌هاى خود در حركت بودند. سياهى شب و زوزه سگ‌ها و سوز سرما در هم آميخته بود. آن پيرمرد فرتوت كه دست روزگار تنها پوست و استخوانى از او باقى گذارده بود نيز كوچه‌هاى تاريك محله چاله ميدان را آهسته پشت سر مى‌گذارد.
محله‌اى كه هنوز برخى مردان و زنان كهنسال، خاطرات دلنشين آن را در ذهن دارند.

سيد، روضه خوان و واعظ آن محله بود. عبا را بر سركشيده بود و مى‌رفت به سوى خانه؛ احدى در آن كوچه‌اى كه او مى‌گذشت ديده نمى‌شد. شايد اندكى ترس هم به دل پيرمرد افتاد.

سر كه بلند كرد، شبحى را ديد كه در آن سياهى شب به او نزديك مى‌شد. عادى راه نمى‌رفت. در عرض كوچه تلوتلو مى‌خورد. وقتى پيش‌تر آمد، زير نور ماه چهره‌اش نيز مشخص‌تر شد. مردى هيكل دار، باكت و شلوارى مشكى و سبيلى از بناگوش در رفته؛ مست و لايعقل!
آن پيرمرد روضه خوان خيلى تأسف خورد. آخر در چنين شب‌هاى مقدسى لات و لوت‌ها و داش مشتى‌ها و عرق خورها نيز حرمت نگه مى‌داشتند و شراب نمى‌خوردند؛ اما اين مرد بى‌اعتنا به شب قتل مست كرده و در خيابان پرسه مى‌زند:
-‎ سيد! يه... يه روضه وا... واسه من مى‌خونى‌؟
پيرمرد سر تكان داد و گفت: لا اله الاالله، نصفه شبى چه گرفتارى شديم.
-‎ يه روضه بخون، سيد!
ترس برش داشت. اگر چاقو مى‌كشيد و توى شكم او فرو مى‌برد، اين وقت شب چه كسى به دادش مى‌رسيد؟
شروع كرد به بهانه تراشى؛
-‎ توى كوچه كه جاى روضه خوندن نيست. بيا بريم مسجد، روضه هم برات مى‌خونم، بابا!
-‎ نه سيد، همين جا... يه روضه حضرت عباس بخون.
نگاهى به اطراف انداخت ببيند كسى از دور مى‌آيد يا نه. پرنده پر نمى‌زد. كوچه و خيابان سوت و كور. انگار همه جا گرد مرگ پاشيده‌اند.
-‎ آخه امشب، شب شهادت حضرت على‌يه. تو روضه حضرت عباس
از من مى‌خواى‌؟
مرد مست دور سيد چرخيد. بوى الكل پيرمرد را آزار مى‌داد.
-‎ خدايا اين ديگه چه بساطى يه‌؟
-‎ آره. فقط روضه حضرت عباس. مى‌خونى يا نه پيرمرد؟
دنبال بهانه‌اى ديگر گشت.
-‎ آخه پدر جان، روضه‌خون بايد منبر داشته باشه. روى منبر بنشينه و روضه بخونه. من اينجا منبر ندارم، يه صندلى هم ندارم!
مرد مست نشست روى زمين، حالت سجده به خود گرفت و كمرش را منبر پيرمرد ساخت.
-‎ بيا، اين هم منبر، ديگه چى مى‌گى‌؟
سيد ديد چه كند، نشست پشت كمر مست و شروع كرد روضه خواندن. اين روضه مى‌خواند و او اشك مى‌ريخت.
چنان اشك مى‌ريخت كه گريه او را هم درآورد. منبر پيرمرد مى‌لرزيد!
در اين گير و دار، چند نفرى هم از راه رسيده، دور سيد را گرفتند.
اين با صفا مى‌خواند و او با صفا مى‌گريست. همان روضه‌اى را كه او خواسته بود؛ روضه حضرت عباس عليه السلام.
روضه كه تمام شد، مرد مست از جا برخاست، راه خود را گرفت و رفت.
پيرمرد نيز راهى خانه خود شد، در حالى كه لحظه‌اى از فكر او و كار او فارغ نمى‌شد.
چه روضه‌اى شد! نيمه شب توى كوچه و خيابان، بر كمر يك مرد مست.
چه اشكى هم مى‌ريخت!
*
آن سيد نورانى ديگر به خواب كسى نيامد تا ماجراى يك عمل پذيرفته شده را بازگو كند.
كار مقبول او در مقابل چشمش بود. در مقابل چشم همه.
عمل پذيرفته شده او گردن كلفت آن محله بود. دائم الخمرى كه زن اولش به خاطره همين كارها از او طلاق گرفته و رفته بود.
مرد مست از راه رفته بازگشت و ديگر گرد شراب نگشت. براى هميشه!
من نمى‌دانم چرا او چنين كرد و چرا همه چيز را كنار گذاشت!
نفس گرم سيدى نورانى به او خورد...
اثر كارى بود كه هيچكس آن را به حساب نياورد...
يا براى او هنوز يك سيم متصل باقى مانده بود!
هر چه بود خدا داناست.

کد خبر 8594

برچسب‌ها

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.