مقاله کوتاه قرآنی شناسنامه پارسایان

نخستین چیزی که ما را از جرگه خوبان جدا کرد، و به اردوگاه اهریمنان و نگون بختان در آورد، این بود که از بیخ و بن، با خدا بیگانه بودیم، و هیچ انسی با نماز و نیاز نداشتیم. هنگامی که دیوساران بتوانند خاکریز اول را که دیدگاه پایش دشمن است، فتح کنند، به دست آوردن سایر سنگرها چندان دشوار نخواهد بود. زیرا ابلیس یک دغدغۀ بنیادین با آدمیزاد دارد، و آن بریدن سررشتۀ پیوند با خداوند متعال است.

به گزارش روابط عمومی پویش ملی در بهشت؛ به مناسبت سالروزشهادت جانسوز امیرالمومنین (ع) مقاله زیر به قلم آقای دکترترابی معاون نهادنمایندگی مقام معظم رهبری دردانشگاههای استان البرز انتشاریافت:


گفتگویی با دوزخیان 
قرآن کریم، پرده ای از گفت وگوی بهشتیان با دوزخیان را با تصویرنمایی زیبای خود، به نمایش در آورده است. در این صحنه، گروهی از راستگویان و درست کرداران، با عنوان اصحاب یمین -که از هر بند و کمندی آزادند، و در باغ های پرنعمت مینوسرا به سر می برند، و از همان بلندای زیباسرشت بر دوزخیان نگرانند - از نگونساران و کژراهان چاهنَما[جهنم] می پرسند: راز واماندگی شما در دوزخ چه بوده است؟ پاسخ می دهند: «لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ وَ لَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكينَ وَ كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضينَ وَ كُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ حَتَّى أَتانَا الیقین»(مدثر/۳۸-۴۷)؛ «از نمازگزاران نبوديم، و بينوايان را غذا نمى‏ داديم، با هرزه‏ درايان هرزگی مى ‏كرديم، روز جزا را دروغ مى‏ شمرديم، تا این كه مرگ ما فرا رسيد».

نخستین چیزی که ما را از جرگه خوبان جدا کرد، و به اردوگاه اهریمنان و نگون بختان در آورد، این بود که از بیخ و بن، با خدا بیگانه بودیم، و هیچ انسی با نماز و نیاز نداشتیم. هنگامی که دیوساران بتوانند خاکریز اول را که دیدگاه پایش دشمن است، فتح کنند، به دست آوردن سایر سنگرها چندان دشوار نخواهد بود. زیرا ابلیس یک دغدغۀ بنیادین با آدمیزاد دارد، و آن بریدن سررشتۀ پیوند با خداوند متعال است، و اگر موفق شود که انسان را از نماز جدا کند، به همه کسان و یاران خود بخشنامه می کند که دیگر، پس از این، کاری به کار او نداشته باشید که او از خودِ ماست. 

گرت هواست که معشوق نگسلد پیوند     *           نگاهدار سرِ رشته تا نگهدارد

دومین مایه نگون بختی ما، این بود که «وَ لَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكينَ» غمگُسار رنج و دغدغه دیگران نبودیم، و اصلاً برایمان مهم نبود که کسی گرسنه باشد، یا نه، و هیچ حسّ انسان دوستی و دلسوزی با افراد نیازمند جامعه نداشتیم. به همین علت، کسی که سر به بالین گذارد، و بداند پیرامون او گرسنه ای به سر می برد، از مسلمانی رخت بربسته است.  

سوّمین لغزشگاه ما، «كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضينَ» دوستان گرمابه و گلستان ما افرادی بود که هیچ هدفی در زندگی نداشتند، و همه چیز را در چارچوب دنیا و کامه و لذت های آن می دیدند، و ارزش های انسانی در پندار آنان نمی گنجید، دریغ از سخنی که بر دانش و معرفت مان بیفزاید، و نه رفتار و کرداری که آموختنی و بیدارگر باشد. خور و خواب و گفت و شنود بی معنا و شب نشینی های دراز غفلت آمیز.

دریغ و دردا که تا این زمان ندانستم      *      که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق

و چهارم، آن که «كُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ» فرجام بینی و آخرت گرایی جایی در زندگی ما نداشت، و دست کم، سبک زندگی مان به شیوه ای طراحی شده بود، که در آن، هیچ تناسبی با زندگی اخروی دیده نمی شد. تمام اندیشه و نبوغ و خرد و وقت ما، تنها برای رفاه و آسایش مادی و تفاخر و تکاثر هزینه می شد، و هیچ اندوخته ای برای حیات مانای آن جهانی فراهم نکردیم. 

زندگی مان با همین روال گذشت، «حَتَّى أَتانَا الیقین» تا این که ناگهان بانگی برآمد که خواجه بمرد؛ و با مرگمان پرده ها کنار رفت، و از عمق جان، همه راستی ها و ناراستی های هستی را دیدیم و باور کردیم: «وَ جي‏ءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ يَتَذَكَّرُ الْإِنْسانُ وَ أَنَّى لَهُ الذِّكْرى‏؛ يَقُولُ يا لَيْتَني‏ قَدَّمْتُ لِحَياتي»‏ (فجر/۲۴)؛ تازه پس از یک عمر غفلت و بی خبری، با دیدن چاهنمای (جهنم) رفتارهای زشتِ کرده و ناکردۀ خویش، چشمانمان باز شد و بیدار شدیم؛ اما اکنون چه وقت بیدار شدن است، و ای کاش برای این زندگی خود، توشه ای از کردار و رفتارهای صالح فراهم می کردیم، و از آن سوی آبادی ها، نیازمندی های این زندگی همیشگی را پیشاپیش می فرستادیم: «وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَد»(حشر/۱۸)

کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش     *     کی روی، ره ز که پرسی، چه کنی، چون باشی؟

کد خبر 2675

برچسب‌ها

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.